نانوشته ها

خاطرات یک جوان و مطالب روز

نانوشته ها

خاطرات یک جوان و مطالب روز

خاطرات

شعرهای کوچیک دلای بزرگ

ماه داره میره پشت اون کوها

ترسیده انگار از همه ماها

شهر خاموشی عالمی داره

صدای گنجیشک عالمی داره

یکی میگه جیک اون یکی جیک جیک

همه یک صدا جیکو جیکو جیک

صداهای بد میپیجه تو گوش

انگار نداری یه ذره تو هوش

خورشید به عشقت چشمک میزنه

آسمون برات عینک میزنه

هوا سرده  سرد سوز میاد انگار

از اون بالاها نور میاد انگار

همه بیدارن همه هوشیارن

عین دوتا دوست کنار همنن

خدای جهون خدامهربون

امیدمونو نگیر از مون

کوچه بیداره کلاغه هشیار

داره میره زود دنبال یه کار

همه میدونن ماها طنابیم

روزا بگذره خیلی بی تابیم

آسمون سبز کوها عین برف

کسی نداره نیگاه اون طرف

خدای جهون خدا مهربون

امیدمونو نگیر ازمون

سعید سال 1390

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد