نانوشته ها

خاطرات یک جوان و مطالب روز

نانوشته ها

خاطرات یک جوان و مطالب روز

شعر

فرزند خاک

چون چکاچاک شمشیر های مشرق زمین

بریده دلم را زمهرو ز کین

 به سان قلب پاره پاره گشته ی سردار ایران

همان راد مرد این کوی وبرزان

کجایی ای بزرگ سردار نامی

نگهدار زمان وزمین و این چرخ کاری

بلی با توام  آریو  ای نکو سیرت

گذشته ز جان در ره رنج این حیلت

تورا کدامین کس ناجوانمردانه از پشت

رها کرده خنجرش را براین مشت

به پا خیز و دگر بار رها  کن جهان را

ز تیغ ناجوان مردان و نامردان

بگیر انتقام خون این جوانمردان

تویی که یک لشکرش هزار سوار

بکشتی و سرت نیامد به زیر از وقار

دگر کو جوانمردی

نشانم ده

نشانم ده  چگونه فریاد کنم

ز فریادت که گشته خاموش

مرا در این وادی نسپر فراموش

منم فرزند این خاکم

تو دیدی وعده ی پروردگارت

به پایان رساندی انتظارت

خدایا مرا همچو او یاری رساندی

چه نکو  شهادت را نیزمی رساندی

چو ایران  مردِ جاویدِ زمانه  

بباشد

کنم فریاد ‌؛ منم  

 فرزند این آب و این خاک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد