فرزند خاک
چون چکاچاک شمشیر های مشرق زمین
بریده دلم را زمهرو ز کین
به سان قلب پاره پاره گشته ی سردار ایران
همان راد مرد این کوی وبرزان
کجایی ای بزرگ سردار نامی
نگهدار زمان وزمین و این چرخ کاری
بلی با توام آریو ای نکو سیرت
گذشته ز جان در ره رنج این حیلت
تورا کدامین کس ناجوانمردانه از پشت
رها کرده خنجرش را براین مشت
به پا خیز و دگر بار رها کن جهان را
ز تیغ ناجوان مردان و نامردان
بگیر انتقام خون این جوانمردان
تویی که یک لشکرش هزار سوار
بکشتی و سرت نیامد به زیر از وقار
دگر کو جوانمردی
نشانم ده
نشانم ده چگونه فریاد کنم
ز فریادت که گشته خاموش
مرا در این وادی نسپر فراموش
منم فرزند این خاکم
تو دیدی وعده ی پروردگارت
به پایان رساندی انتظارت
خدایا مرا همچو او یاری رساندی
چه نکو شهادت را نیزمی رساندی
چو ایران مردِ جاویدِ زمانه
بباشد
کنم فریاد ؛ منم
فرزند این آب و این خاک